ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از صخره های کوه ابوقبیس بالا می روم و بر بلندی صخره های سرد خاکستری به دشت
می نگرم : خورشید در حال غروب و گردی طلایی رنگی آسمان و زمین را پوشانده است .
بادسردی در حال وزیدن است و سرمایش تمام وجود آدمی را می لرزاند ماه با قرصی
کامل در حال ورود به صحنه آسمان و همراهانش ستارگان یکی یکی به مهمانی وارد و
جایگاهشان می نشینند .
آمده ام تا تجربه ی آخرین ختم رسل ( ص ) را با تمام وجودم حس کنم .زمانی که در
غار حرا به مناجات می پرداخت . اما اول باید را تولدش ببینم :
نگاه آسمانی ام را به دور دست ها می دوزم : شب از راه رسیده است و من آسمان را
آبستن رویدادی عظیم می بینم ، همه چیز با بقیه شب ها فرق دارد : ناگاه نوری از سوی
شهر مکه به آسمان می رود و همه جا روشن می شود : آمد .... آمد ......
چنان ذوق زده ام که اگر بال داشتم به مکه می رفتم دق الباب می کردم و مهمان خانه ی
عبدالمطلب می شدم : او مهمان نواز است و همه را می پذیرد !
به غار حرا وارد می شوم و کوله بار خاطره ام را به گوشه ایی می نهم ، سجاده ی عشقم
را می گسترم و قامت می بندم : الله اکبر ! تو بزرگی و رحیمی و کریمی ! در تمامی لحظات
با منی و بی من نیستی و من گاهی فراموشت می کنم ! و شرمنده ام خالق من ، تویی که
هر لحظه عظمتت را نشانم می دهی و با وجودتت من رایحه گل های پردیس می گیرم و
بی تو محو می شوم .
در عرشت ضیافت ها برپاست و برادران در آن جا گرد آمده اند و بی رویای نابه هنگام
ضیافت بر پا نمی کنند ! باید رفت و دید که وصف نمی گنجد ....
به زودی فرشته وحی خواهدآمد و مولود عرش را به عرشیان عرضه می کندو تمامی
ملائکه صف در صف به استقبال آمده اند :
همه جا نورباران است واین جا بر فراز چکادها تنها نیستم و سردم نیست ، بادسرد هنوز
در حال وزیدن است و من با عشق ختم رسل ( ص ) ، گرم و گرمم هست بایدبه ضیافت رفت :
(( پایان قسمت اول :
دل نوشته رویا پوراحمدگربندی : به مناسبت تولد پیامبراکرم ( ص ) ))
شنبه 5/10/1394- ساعت 21:30 شب
اینم عالیه!!!
با تبادل لینک موافقی؟؟