ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
دشت ابری است گویی که زورق شفق نشسته بَرفلق ، آرام و بی صدا ، پارو زنان
دور می شود ز قصر آینه ها ،ُ تنگ بلور آسمان ،هفت رَنگ شهر قصّه ها ست .
پیچک آن نگاه نور ، آمده اززمین به سوی تو ، نگاه من ، نگاه توست ، قاصد بی نشان
می رسد ز راه ، تک سوار زمین به سوی قله ها ، ابر سفید کهکشان ، زورق نور
آسمان ، نشسته بَر دشت شفق .
آمدنش خبر دهد ، دشت شقایق و لاله ها قربانی دهند به راه او ، بنفشه خاکسار راه اوست
سوسن ویاسهای سفید ، نشاندار راه او ، آمد ه ای در این اثَیر ،
بدرقۀ راه توست سوگند لاله ها .
بیا به دشت آسمان ، پاروزنان . نشسته بَرزورق شفق ، آرام و بی صدا ، گویی سپیده بود.
بَراوج آسمان ، نیست از او نشان ، یاد او مانده بَر اثیر .
-------------------------------------------------------------------------------------------
سروده : رویا پوراحمد گربندی ------ 07/02/1375
« تقدیم به راهیان نور »